اه ... بازم صب شد

آی آدمهایی که زنگ آلارم بیدار باش گوشی ما را گذاشته اید زنگ گوشی موبایلتان 

به تعداد زنگ خور روزانه ٬ لعنت خدا بر شما باد ... 

 

 

+ مزامیر باستانی - رساله ( لعنیات مع الاخ تف ) 

 

ما منهای تو

چه احمق بود ریاضیدانی که گفت : دو منهای یک می شود یک.

و نفهمید که من و تو ، منهای تو می شود هیچ.


اشکشویی



بگذار مچاله و خیس

در آغوشت بمانم.

از پهن شدن بر بندِ خاطرات

 بیزارم.




لغتنامه دل خدا

 

 

سلف سرویس:هرکه زورش بیش٬غذایش بیشتر 

 . 

.

دست از پا تنهاتر...

در خیابانهای این شهر،پاهایم از پی هم میدوند و دستهای آویزانم به یادم می آورند تنهایی ام را....

شغل بد ... زن خوب ...

ساعت هفت صبح در خانه را می بندی با ناراحتی 

ساعت هفت شب در خانه را باز می کنی خوشحال 

 

 

 + مزامیر باستانی - رساله ( المکاسب و النساء ) 

 

 

فرنچ

از غرب زدگی بیزارم.

بوسه های تو اما ، مقوله دیگریست.


فروغانه !



در آیه ای مرا آه کشیدی و رفتی

حالا من مانده ام

با سی جزء 

بغض ِ ناسروده ام.




لعبتنامه!



چشمک یعنی

لکنت ِ نگاه

در ترنم  ِ

«دوستت دارم»ها.



روز مَرگی

وقتی شیش ماه از سال گذشته و تو هنوز به تاریخ سال قبل امضا میکنی 

وقتی هنوز تو خیابون واسه خریدن شیر و مایع ظرفشویی راهت رو کج میکنی به سمت همون سوپرماکتی که خیلی وقته شده فروشگاه لوازم ورزشی 

وقتی....  

یعنی از روزمرّگی رسیدی به روز مَرگی