- شب تاریکیه  خانوم کوچولو!

 

 زن برگشت تا مردی که او را کنار ماشینش گیر انداخته بود ببیند 

- خوب  جیگر ! تو چیکاره ای ؟‌  

دست زن روی گلوی مرد کمانی نقره ای رسم کرد . فریاد  و در نهایت خر خر مرد ...  

زن تیغ جراحی را بزمین انداخت ،‌ سوار ماشینش شد و به هیکل متشنج و درهم پیچیده گفت :  

- جراح هستم ، چطور مگه؟  

 

 

 

+ منبع : مکتوب مسدود مرحوم شیرزاد طلعتی - ۳۱/۵/۱۳۸۵ 

 

پا نداشتن آدمهایی که موتورسواری دوست دارند ممنوع!

   

.

ما در سر کوچه مان یک دکه ی بلیط فروشی داریم که همیشه یک آقای پیری که اسمش آقا سلیمان است در آن مینشیند. آقا سلیمان در جوانیهایش در جاده چالوس تصادف کرده و الان پا ندارد و یک موتور سه چرخه دارد. آقا سلیمان میگوید آن زمان که پا داشته است در شهربازی دیوار مرگ بوده است و در آن یک دستی موتورسواری میکرده است و دخترها خیلی دوستش داشته اند و در حال چرخیدن اسکناسهای پنج تومانی که عکس شاه رویش داشته است را از آنها میگرفته است. من امروز تصمیم گرفتم بزرگ که شدم موتور بخرم و بروم شهربازی و آقا سلیمان را تَرک موتورم سوار بکنم و با هم دور دیوار مرگ بچرخیم و از دست آنهایی که بالای دیوار وایستاده اند اسکناس بگیریم. باتشکر. 

.

دیشلمه


لبــش ؛ طـــلا

کمرش ؛ باریک

بغلش ؛  قــنـد

داغ و لب سوز

.

.

.

.

نه!

.

.

این چای

دم کشیده تر از خیال من است..

سیخونک



هی نــــــخ نده و اشــاره از دور نکن 
این دِپ زده را به عشق مجبور نکن


برهــم نزن این سکوت ِشبهـای مرا

انگشت بــه آشیـــان ِ زنبـــــور نـکن


.

ردیف باش

تو که ردیف باشی   

شعرها ٬ وزن و قافیه نمی خواهند  

....

... 

.. 

.  

ردیف باش لطفا ...  

 

نسیم بهشتی

وقتی توو خیابون طالقانی داری گرمای تابستون رو تحمل میکنی،

وزیدن نسیم خنک بهشتی به صورتت ، نزدیک شدن به سفارط آمر.یکا رو بهت یاد آوری میکنه.

حالا نمی دونم این خصلت سفارت از زمان قدیم بوده یا از بعد اشغالش همچین خاصیتی پیدا کرده ؟ :-)


زردروی عاشق


رنگم را نمی دانم


ولی وقتی میخوانی برایم



"زرد ِ مات ِ قناری"


می شوم



.

Lost...


هر چه بیشتر خودشان را گم میکنند ، بیشتر به خودشان میرسند ... بعضی ها !


هر وقت غم و سختی و تلخی و گرانی به شما خیلی  فشار آورد 

به این فکر کنید که سال بعد این موقع ٬ عمو  ا . ن  دیگر رئیس نیست 

و  دو سال بعد این موقع یحتمل پشت میله های  زندان دارد آب خنک می خورد /. 

 

اینطوری دلتان خنک می شود و تحملگاهتان فراخ ...  

 

 

امروز

 

 

خسته از انق*لاب و آزا*دی ٬ فندکی در می آوری شاید  

هج*ده تیر بی سرانجامی توی سیگار بهمنت باشد ...  

  

 

((  سید مهدی موسوی ))