برای هاله

  

فیلم مادر - استاد علی حاتمی

 

 

 

 

 

جلال‌الدین : عشق سپر بلاست. مادر نگاه عاشقارو داره امروز، و امشب امید دیدار یار 

غلامرضا: تازه این پلو هم، پلوی عروسیشه نه عزا 

مادر می‌خواد عروسی کنه ، عاشقا عروسی می‌کنن دیگه 

مادر: پُر بیراهم نمیگه بچه م . اینم خودش یه وصلته . وعده من با عزیزم امشبه ...

 

 

نصیب

با اجازه از مصدق بزرگ و فروغ عزیز و شاعر ارجمند آقای نوروزی ؛ من هم جسارت کردم و روایت خودم را نوشتم :
سالها رفته و من
غرق ِ این پندارم :
که چرا قصه این سیب ؛ دهد آزارم؟
باغبانی که پی ام تند دوید
سیب ِ سرخ ِ دل من را می دید!؟
پی من تند دوید
تا که آگه کند از راه و خطر
تا بگوید : بکن از عشق حذر!
.
شاید او هم روزی
پی ِ رسوایی و گندم بوده!
مَثَلی روی زبان ِ همه مردم بوده!
.
عطر سیب آن روز
مست ِ اغواء ِ زمین و دل ِ حوّایی بود
سیب دندان زده افتاد و بعد
سهم ما دوری و تنهایی بود !
.
سالها رفته و من
به تو و خاطره ات بند شدم
چونکه یاد ِ تو و آن سیب نرفت از خاطر
ساکن ِ شهر دماوند شدم .
.
 

با به روز ترین و متد ها ، با استفاده از استاندارد ترین مصالح و بهترین ماشین آلات ، با بهره گیری از دانش مجرب ترین متخصصین ، با ... بله ، ما خیلی وقتِ که دلهامون رو با یک همچین کیفیتی بتن ریزی کردیم که مبادا ... ولی ...

دورت بگردم آزادی

 

 

 

 

فیلم بوی پیراهن یوسف 

اونجا که نیکی کریمی به میدون آزادی نگاه می کنه 

علی نصیریان تو آینه می بینه و از نیکی کریمی می پرسه ؟ می خوای بازم دورش بگردم ؟ 

و علی نصیریان هم دور میدون آزادی می گرده

و همینطوری هی چند بار دور آزادی می گردن 

 

به نظرتون اگر نیکی کریمی همونجا توی پاریس می موند 

و هیچ وقت به ایران نمیومد  

 دلش انقدر برای آزادی تنگ می شد ؟ 

 

 

من و ابی


ساده بودی مثِ سایه مثِ شبنم رو شقایق

مثه بوسه های موجی روو تن ِ خسته ی قایق


بی تو شب دوباره آینه روبروی غم گرفته

اسمتو بارون ِ چشمام؛ توی کوچه دم گرفته


واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم

قبله گاه من چشاته  ؛ شده محراب سجودم


وقت راهی شدن تو کفترا شعرامو بردن

دونه دونه واژه هامو کندن و با گریه  خوردن


رفتی و شب پر شد از من ،از من و دلواپسی ها

من دوباره گم شدم باز توو هجوم بی کسی ها



.

انزوا



در زوایای پنهانش

تار تـنیده بود


و شتـّه را 

پروانه می دید


عنکبوت .



.

یکی بود ... یکی نبود ... !!!

... علوفه ی حیوانات کم و کم تر میشد ... همه به جان هم افتاده بودند ... سگ ها به جای نگهبانی به آزار و اذیت جوجه ها میپرداختند ... پیر مرد دوره گرد خبر از زمستانی سخت آورده بود ... صاحبان زمین های کوچک همسایه هرکدام به تصرف قسمتی از مزرعه مشغول بودند ... دیگر ادای احترام به یادبود موسس مزرعه نه بخاطر احترام و اعتقاد بلکه از سر اجبار بود ... هر روز گوسفندان بیشتری به کشتارگاه برده میشدند ... و صاحب مزرعه از دسیسه های دشمنی خونخوار به نام گرگ با عنوان سر منشا تمامی مشکلات سخن میگفت ...

دانشجوف

پدیده ای است که یک دانشجو بین استاد و دانشجوی خواب آلود قرار می گیرد ،

بطوریکه جلوی استاد را می گیرد و دانشجوی خواب آلود می تواند با خیال راحت چرت بزند.


...09


دریـــا متــلاطــم است ! نــوحـی دیگر..

فــرهــاد ! بــرو بـه سمت کــوهـی دیگر


ای کـــاش شبیـــه ایـن غلطــها بــــودم :

صفرنهصد وحسّ وحال و روحی دیگر!


.

راه رفتن داداش کوچک علیرضا روی پیانو ممنوع!

 

 راه رفتن داداش کوچک علیرضا روی پیانو ممنوع: این تابلو برای این است که دیروز ما و بقیه ی دوستهایم در محل برای تولد سما دخترخاله ی علیرضا به خانه ی آنها که یازده تا ایستگاه مترو از ما دور میباشد رفتیم. آنها در خانه شان یک پیانو دارند که سما دکمه های آن را با دست فشار میدهد و آهنگ میزند. وقتی سما به دستشویی رفت من دیدم که داداش کوچک علیرضا همه اش دارد پیانو را نگاه میکند و دوست دارد که پیانو بزند ولی دستش نمیرسد برای همین او را با زحمت برداشتم و گذاشتم روی پیانو که خیلی خوشحال شد و خندید و روی پیانو راه رفت و خیلی هم آهنگ خوبی با پایش زد ولی وقتی سما بدو بدو آمد توی اتاق بجای اینکه خوشحال بشود جیغ زد و گفت که همه ی ما ندید بدید و وحشی میباشیم. باتشکر. 

.