ایزودام!



عشق نشت کرد

وما رسوا شدیم

از تـرکهایی که برداشتیم.




نذری پزون!



حل شدم در آغوشش

وا دادم در نفسهاش

.

.

.

و یار  ِ حلوا کرده بود.



دیشلمه !



با تو

قند پهلو می شود

تلخی ِ آغوشم.




اشکشویی



بگذار مچاله و خیس

در آغوشت بمانم.

از پهن شدن بر بندِ خاطرات

 بیزارم.




فروغانه !



در آیه ای مرا آه کشیدی و رفتی

حالا من مانده ام

با سی جزء 

بغض ِ ناسروده ام.




لعبتنامه!



چشمک یعنی

لکنت ِ نگاه

در ترنم  ِ

«دوستت دارم»ها.



سازندگی



هزار قصر بوسه می سازد

بر آوار  ِ لبهایم

معمار چیره دست ِ لبهایت.



مستجاب الدعوة

 

 

حالا که هر دو دستم 

برایت رو شده 

به قنوتی عاشقانه 

پناه می آورم. 


  

 


پرسه

 

 

        نه ! 

آدرس نده ! 

بگذار آواره ی خیالاتم  باشم.  

 

 


آ(یـ)ـه

 

 

 

خاطرت را می ستایم .


 شأن نزولی ست بر  

 آیه آیه 

 گریه هایم.